حواشی زندگی ....

حالم از این حواشی زندگی به هم میخورد ...زندگی یعنی من ....یعنی تو ...یعنی مایی که برای داشتن هم زمین و اسمان را به هم دوختیم ...من صبر کردم برای داشتن تو...تو کوه کندی برای داشتن من ....منی که از رو بردم هر کسی را که نخواست من را کنار تو ببیند...و حالا ...در اعماق زندگی با تو ....این حواشی هر از گاهی برایم قد علم میکنند که زیادی خوشی زیر دلم نزند...که بدانم این دریا انقدر ها هم آرام نیست ....طوفان می آید ....مواج میشود .... آرامشم را به هم میریزد ...و در آخر من می مانم و تویی که چون کوه پشتم ایستادی و با لبخند همیشگی ات دلداریم میدهی ...مگر میشود تو باشی ....عشق باشد ... لبخند همیشگی ات باشد ولی من از نو هر چه را که این طوفان ویران کرده را نتوانم بازسازی کنم  ....مگر میشود ....عشق باشد ولی آرامش نباشد ...مگر میشود ...........تو یاشی ولی این زندگی با تمام بدی ها و نامردی هایش در برابرم زانو نزند و سر تعظیم فرو نیاورد؟؟؟؟ .......
نظرات 2 + ارسال نظر
عبدالحسین ستوده پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 10:09 http://booyelimoo.blogfa.com

وبلاگ تان را به پیوندهام افزودم ....مانا باشین

عبدالحسین ستوده پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 10:05 http://booyelimoo.bloga.com

درود و آرزوی بهروزی
سهراب میگه : ببین ، همیشه خراشی ست روی صورت احساس ...

مانا باشین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد