وقتی قلبت برای کسی بتپد ٬ وقتی تمام آرامش زندگی ات خلاصه شود در بودن و خندیدن یک نفر٬ آنوقت است که کار سخت میشود. میدانی چرا؟ چون دیگر از هیچ چیز لذت نمیبری اگر او نباشد . چون مدام دست و دلت میلرزد که اگر روزی نباشد ٬اگر روزی تنهایت بگذارد . آنوقت تو می مانی و یک دنیا آوار . ذهنت دیگر یاری ات نمیکند به چیزی غیر از او فکر کنی . دست و پایت دیگر مجالت نمیدهند که قدم در راهی بگذاری که شاید اندکی از او دور شوی . با این حال تو هنوز عاشقی و می بالی به خودت برای داشتن این عشق . پشیمان هم نمیشوی . می مانی ٬ تنها به او فکر میکنی و برای داشتن لبخند و رضایت او هر کاری که از دستت بربیاید انجام میدهی و از هیچ چیز دریغ نمیکنی و این میشود دنیای عاشقانه ی تو .
« آسپاسیا»
اینروز ها دلم مثل سیر وسرکه میجوشه ...بی دلیل ...بی بهونه... هزاربار باهاش اروم جوری که بهش بر نخوره نشستم وحرف زدم ولی این دل رام نمیشه...اگه واسه لجبازترین بچه هم این همه سخنرانی کرده بودم یه نتیجه ای میداد ولی این دل ... عین اسپند روی اتیشه...بی دلیل ...بی بهونه.
انگار باید اروم چشمامو ببندم و بگم هرچی خدا بخواد همون میشه انقدر بیخود دست وپا نزن و حرص نخور دختر...بسپر به خودش ...
مهربانی کن ، بی توقع مهربانی کن ...
"آسپاسیا"
این روز ها قلبم یکریز نام تو را به درون رگ هایم پمپ میکند ....
میدانی آرام جان : نامت گرمایی ناب میبخشد به بند بند وجودم در این زمهریر احساس ....
"آسپاسیا"
من مدت هاست که تک تک کلمه هایت را می پایم که شاید ....
روزی ....ساعتی ... از دهانت بپرد که : بشکن این سکوت را ....دلم صدایت را می خواهد ...
و من آغاز کنم درد دلی هزار ساله را با تو ....
"آسپاسیا"
کاش غول چراغ جادوی زندگی تو باشم .....
تو بگویی ...
من بر آورده کنم .....
تو شاد شوی ...
و رویای من تعبیر شود در خندیدن تو...
"آسپاسیا"